داستانی برای تو


یک روز که به تنگ ماهی خیره شده بودم دیدم ماهی قرمز کوچکم بالای آب می آید و دهانش را باز و بسته می کند. حس کردم می خواهد از آن تنگ باریک و تنگ بیرون بیاید. دستم را در تنگ کردم و او را بیرون آوردم.

توی دستم از خوشحالی بالا و پایین می پرید. بعد که آرام گرفت و دیگر حرکتی نکرد آن را در تنگ انداختم. الآن سه روز است که ماهی ام خوابیده. مشتاقم بیدار شود و حس و حالش را برایم بازگو کند.


رفتار ما با اطرافیانمان هم همین طور است . نمی دانیم چه درخواستی دارند و با کاری که فکر می کنیم کمک است آنها را غرق می کنیم.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانستنیهای فنی خودرو Lauren خلاصه کتاب روش تحقیق در مدیریت احمدی و صالحی pdf آموزش دوچرخه سواری dryaghobi.avablog.ir فروش سرویس خواب پلی یورتانی سپهر آبی ارزون فروش | خرید فیلم,خرید سریال,سریال ایرانی,سریال خارجی,سریال مدرسه شاد